Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


بفرمایید espresso

 مجموعه اهرام جیزه نام مجموعه اهرام تاریخی ساخته شده در دوران مصر باستان است که در حاشیه شمالی شهر قاهره کنونی واقع شده است. هرم بزرگ جیزه یکی از اهرام در مجموعه اهرام جیزه و تنها بازمانده عجایب هفت‌گانه جهان محسوب می‌شود. قدمت اهرام جیزه به سلسله چهارم مصر می‌رسد که نام‌های آنها عبارتند از هرم خوفو، هرم خفره و هرم منکور. که خوفو بزرگترین شان و یکی از عجایب هفت گانه است.

مساحت جیزه در حدود ۸ کیلومتر است. سه هرم اصلی مجموعه عبارتند از هرم خوفو، هرم خفره و هرم منکور. علاوه بر آن چندین هرم کوچکتر، مجسمه ابوالهول و کشتی بزرگ مصری متعلق به ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح نیز در منطقه جیزه واقع شده است.

Giza pyramid complex (multilingual map).svg

1. هرم خوفو
2.
هرم خفره
3.
هرم منکور
4. معبد تدفینی خفره
5. معبد تدفینی
6. هرم فرعی
7. معبد دره‌‎ای خفره
8. معبد دره‌ای منکور
9. مقبره‌های ملکه
هتفرس اول
10. مقبرهٔ ملکهٔ
خنت‌کاوس اول
11. اهرام ملکه‌ها
12.
مصطبه‌ها (Mastaba)
13. تندیس
ابولهول
14. معبد ابولهول
15. مقبرهٔ
همیونو
16. دفتر تحقیقاتی اهرام جیزه
17. بلیط‌فروشی
18. گودال قایق‌ها
19. جادهٔ جدید
20. مقبره‌های کنده‌شده در صخره
21. روستای کارگران
22.
قاهره
23. روستای
نزله‌السمان

24. گذرگاه سنگ‌فرش تدفینی
25. معبد سنگ منکور
26. گورستان جدید
27.مقبره‌های کنده‌شده در صخره
28. دیوار حصار
29.
مصطبه و مقبرهٔ کنده‌شده در صخره
30. گورستان غرب
31. گورستان شرق
32.
مصطبه و مقبرهٔ کنده‌شده در صخره در منطقهٔ مرکزی


ادامه مطلب...

+نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:محموعه اهرام جیزه,ساعت10:53توسط shaghayegh ayatollahi | |

تصويري از داوينچي كه خودش از خودش كشيده است

     بیشتر شخصیت‌های اصلی تابلوهای داوینچی مربوط به زنان است که شباهت‌های خاصی بین صورت زنان در بین تابلوهای داوینچی وجود دارد، نقطه‌ی کانونی این شباهت‌ها به طور خاصی لبها و گونه‌های این زنان است، حتی چشم‌ها نیز بیشتر به صورت رو به پایین کشیده شده و نگاه بیننده را از چشم به لب هدایت می‌کند.

هنگامی ‌که تکه‌های پازل را در کنار هم قرار می‌دهیم جرقه‌هایی در ذهنمان ایجاد می‌شود که شاید ساختار ذهنی ما را به هم بریزد. این به هم ریختن برای بعضی خوشایند و برای برخی ناخوشایند و برای بعضی دیگر بی معنی است و به سرعت به ساختار اولیه باز می‌گردند.
چند روز پیش خبری مبنی بر یافتن نشانه‌های جدید از مونالیزای واقعی منتشر شد که بسیاری را متحیر کرد، کاوشگران محل دفن احتمالی الگوی تابلوی «لبخند ژکوند» دواینچی، موفق به کشف دخمه و راه‌پله‌ای شدند که آن‌ها را به سمت دومین مقبره دفن شده در صومعه قرون وسطای فلورانس هدایت کرد.
در این مجال و با توجه به بحث‌های مختلفی که در مورد آثار داوینچی و رمز و راز آنها شده است، می‌خواهیم بررسی کلی بر روی زنان تابلوهای داوینچی داشته باشیم. اگر به صورت آماری بررسی کنیم می‌بینیم که بیشتر شخصیت‌های اصلی تابلوهای داوینچی مربوط به زنان می‌باشد. در این میان آن طور که به نظر آمده است شباهت‌های خاصی بین صورت زنان در بین تابلوهای بعد از شام آخر داوینچی وجود دارد. نقطه‌ی کانونی این شباهت‌ها به طور خاصی لبها و گونه‌های این زنان است. حتی چشم‌ها نیز بیشتر به صورت رو به پایین کشیده شده و نگاه بیننده را از چشم به لب هدایت می‌کند.

کهن ‌الگوی «فرد رنسانسی»
لئوناردو داوینچی (15 آوریل 1452 - 2 مه ‌1519) از دانشمندان و هنرمندان ایتالیایی دوره رنسانس است که در رشته‌های نقاشی، ریاضی، معماری، موسیقی، کالبدشناسی، مهندسی، تندیسگری، و هندسه شخصی برجسته بود.
عده‌ای از محققان ایتالیایی با تحقیق بر روی بازسازی اثر انگشت وی او را دارای ریشه عربی و اهل خاورمیانه برشمرده‌اند. داوینچی را کهن‌الگوی «فرد رنسانسی» دانسته‌اند. وی فردی بی‌نهایت خلاق و کنجکاو بود. او نظریات خود را در یک سلسله یادداشت‌هایی که بالغ بر هزاران صفحه می‌باشند ثبت کرده است. او طرحهای مبتکرانه‌ای را برای ساخت سلاحهایی مانند توپهای بخار، ماشینهای پرنده و ادوات زرهی ارائه کرده بود هرچند که بسیاری از آنها هرگز ساخته نشدند. وی طراح اولیه صدها اثر معماری و هم‌چنین طرح اولیه هواپیما به‌شمار می‌رود. یکی از طرح‌های ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت داوینچی معروف است، کیلومتر شمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد.
لئوناردو داوینچی برای طرحهای خود بوسیله خط معکوس یادداشت‌هایی را نوشته است که فقط آنها را در آینه می‌توان خواند.بیشتر شهرت جهانی او به‌خاطر نقاشی‌های شام آخر و مونالیزا است.

راز و رمز بحث برانگیز داوینچی

 


راز داوینچی (یا رمز داوینچی یا کُد داوینچی) نام رُمانی کارآگاهی و ماجرایی است از نویسندهٔ آمریکایی، دن براون که از فروش و استقبال گسترده‌ای در سراسر جهان برخوردار بوده است. این رمان در سال 2003 بازار را تسخیر کرد و فروشش حتی از مجموعه هری پاتر نیز پیشی گرفت. تا می‌2006‌ بیش از 60 میلیون نسخه از این کتاب به فروش رسیده است و به 44 زبان (از جمله فارسی) ترجمه شده است. محبوبیت و شهرت این کتاب به جایی رسید که شرکت‌های مسافرتی در سرتاسر دنیا، تورهایی ایجاد کرده‌اند که حول وقایع این کتاب می‌گردد و شرکتهایی مثل شرکت «راوینچیز» مسابقاتی با استفاده از مفاهیم کتاب ایجاد کرده‌اند!

همزمان، بخصوص بخاطر موضوع جنجالی کتاب، مخالفت‌های بسیار مختلفی نیز با آن صورت گرفت. این کتاب شدیداً علیه کلیسای کاتولیک، واتیکان، پاپ و گروه مذهبی اپوس دئی است و از همین رو گروه‌های مختلف مسیحی و اسلامی ‌علیه آن واکنش نشان داده‌اند. این کتاب توسط چند مترجم به فارسی برگردانده شده است. «رمز داوینچی» یا «راز داوینچی» یا «کد داوینچی» هر سه برای ترجمه عنوان کتاب به کار رفته‌اند.
ماجرای داستان حول یک تئوری خاص در مورد تاریخ مسیحیت می‌گردد که پیش از این کتاب نیز در موردش صحبت شده است و تاریخ‌دانانی با آن موافقند. کتاب «خون مقدس، جام مقدس» منبع اصلی براون برای این تئوری‌ها بوده است. طبق این تئوری عیسی مسیح با مریم مجدلیه ازدواج کرده است و صاحب فرزند شده است و کلیسای کاتولیک و واتیکان با اطلاع از این قضایا قصد در پنهان کردن آن‌ها داشته‌اند. در ضمن «جام مقدس» نه یک شیئی بلکه خود مریم مجدلیه است.
تئوری‌های مختلف دیگری نیز در این کتاب وجود دارند؛ مثلاً این که لئوناردو داوینچی همجنسگرا بوده است و نقاشی معروف «مونالیزا» در واقع پرتره داوینچی از خودش به شکل یک زن است.
داستان کتاب در کشورهای فرانسه و بریتانیا و در بعضی اماکن مشهور این دو کشور اتفاق می‌افتد. (مثل موزهٔ لوور و صومعه‌ای که به صومعه برهنه موسوم است و همچون نقاشی مشهور داوینچی از آناتومی ‌انسان ژست گرفته و پیغامی ‌رمزی نیز در کنارش نوشته شده است).

پنج ماه پیش از شروع داستان، واتیکان به اسقف آرینگاروسا، رهبری یک فرقة مسیحی تندرو و مبتنی بر ریاضت‌های سنگین جسمانی موسوم به اپوس دئی (یعنی: کار خدا) اعلام می‌کند که می‌خواهد دست از حمایت از این فرقه بردارد و 20 میلیون یوروی اهدایی فرقه را هم پس خواهد داد. فردی موسوم به استاد که در اصل قصد تخریب وجههٔ کلیسا و اپوس دئی را دارد، به اسقف پیشنهاد می‌دهد در ازادی 20 میلیون، جام مقدس گمشدهٔ عیسی را در اختیارش بگذارد تا اپوس دئی قدرت و محبوبیت زیادی پیدا کند. ولی در حقیقت با استفاده از یکی از نیروهای اسقف به قتل اعضای دیر صهیون که مخالفان قدیمی ‌کلیسا و حافظان جام مقدس هستند، می‌پردازد تا خودش بتواند جام را به دست بیاورد.

استاد اعظم دیر صهیون که رئیس موزه لوور است پیش از مرگ، اسرار یافتن جام را به نوه اش (سوفی) منتقل می‌کند و از او می‌خواهد از دانشمندی آمریکایی (رابرت لنگدان) که در نمادشناسی مذهبی و دیرین‌شناسی متبحر است کمک بخواهد. این دو با وجود تعقیب بی امان پلیس و نیروهای استاد، مرحله به مرحله به جام مقدس نزدیک می‌شوند و در این راه از یک تاریخ دان انگلیسی (تیبنیگ) هم کمک می‌گیرند که در نهایت معلوم می‌شود خود استاد است. نهایتا پرنسس سوفی خانواده گمشده اش را پیدا می‌کند و لنگدان هم جام مقدس را؛ و تازه، همدیگر را هم پیدا می‌کنند.
در این کتاب (به خصوص در پاورقی‌های ترجمه فارسی آن) اطلاعاتی درباره خدای مؤنث، ادیان پگانی، دین یهودی و دیر صهیون وجود دارد.
 


رازی که داوینچی در “بانوی صخره‌ها” پنهان کرد

 


این اثر دو بار توسط کلیسا سفارش داده شد. در واقع در طرح اولیه که توسط داوینچی در سال 1486 کشیده شد تابلو توسط کلیسا به دلیل آنچه که نشانه‌هایی از ضدیت با مسیح درآن دیده می‌شد رد شده است. در سالهایی که داوینچی از طرف کلیسا این سفارش را دریافت کرد به اندازه کافی به شهرت استفاده از سمبلها و نمادها در تابلو‌های خویش رسیده بود، به همین دلیل بود که کلیسا با بدبینی خاصی ایرادهایی از طرح گرفت.

در تابلوی اول کودک سمت چپ که مسیح است در حال عبادت کردن به سمت یک موجود نامریی در سمت راست تابلو است جایی که مریم مقدس دست خود را گویا بر روی سر این موجود نامریی قرار داده است و زنی که در سمت راست تابلو است به نام «انجل اوریل» انگشت خود را به صورتی آورده است که گردن این روح نامریی را قطع کرده است. این صحنه ای است که کلیسا با آن مشکل داشت و داوینچی در تابلوی بعدی به قرار دادن یک صلیب در دستان مسیح و پایین آوردن دست زن سمت راست تابلو و قرار دادن ‌هاله ای بر سر مریم مقدس این مشکل را حل کرد. اما با این وجود پس زمینه تابلو را در سیاهی فرو برد تا اعتراض خود را نشان دهد. همانطور که ادعا شده است داوینچی جزو انجمن سری اخوت بود و اهداف این انجمن به طور کامل مشخص نیست اما تا حد زیادی در تضاد با قسمت ناپاک کلیساست. در حال حاضر نقاشی اولیه در موزه «لوور» پاریس و دومی ‌موزه ملی لندن است.

به هر حال بنا به اعتقاد نماد شناسان، متخصصان کلیسا در هر دو بار فریب خوردند و داوینچی پیام خاص خود را رساند. در واقع آنچه که داوینچی در این تابلو مخالفت خود را با آن ابراز داشته تولد عیسی از مادر باکره است. در هر دو تابلو مریم مقدس بر روی زمین مسطحی نشسته در درونی غاری که شبیه به کلیسایی از کار در می‌اید. غاری شبیه به کلیسا که جزییات آن از عمل طبیعی تولید مثل شبیه سازی شده است.

شخصیت‌های این تابلو مریم باکره در وسط تابلو، یحیی در سمت چپ تابلو و عیسی، کودک سمت راست تابلو است و فرشته ای که در سمت راست تابلو است این نظر تقریبا در اکثر منابع آورده شده ولی عده ای کودک سمت چپ را عیسی می‌شناسند. نکته بعدی در تابلوی اول است و آن این است که گویا بدنی که برای فرشته تصویر شده بدن مردی است که انگشت خود را به طور خصمانه به سمت مسیح گرفته و فرشته به سوی او لبخند می‌زند. این حالت انگشت بی شباهت به آنچه در شام آخر می‌بینیم نیست. این موضوع توسط کلیسا ایراد گرفته شد و در ویرایش بعدی هم بدن مرموز حذف شده و اگر دقت کنید جهت نگاه فرشته عوض شده و دیگر لبخند نمی‌زند.

پنج نماد مخفی در مونالیزا

 

Mona Lisa (La Gioconda). 1503-150


«هر آنچه که در بالاست همان است که در پایین است و هر آنچه که در پایین است همان است که در بالاست»
 
این جمله ای است که در میان دست نوشته‌های داوینچی پیدا شده است. همچنین اگر این جمله را در کنار علاقه داوینچی به روش آیینه ای نوشتن بگذاریم احتمالا روش کار محققین برای بررسی رازهای مونالیزا توجیه پذیر می‌شود.

ابتدا طبق گفته داوینچی که هر آنچه که در بالاست همان است که در پایین است تابلو را سر و ته می‌کنیم.
حالا به بررسی نمادهای مخفی لبخند ژوکوند می‌پردازیم.

نماد thot (نماد THoTh نماد دیگری است) نماد الهه‌ی هوش و نبوغ، اشاره به هوشمندی موجود در فضای کیهانی و طبیعت دارد.

اتحاد بین آسمان و هنر نماد اتحاد بین انسان و خدا می‌باشد. نماد مسیح که جلوه ای از تجلی خداوند در جسم بشری است.

اگر به تابلو نور بدهیم نماد دیگری ظاهر می‌شود و آن نماد «لوتوس» یا نیلوفر آبی است. نیلوفر آبی گلی است که از آب‌های لجنی در مرداب‌ها شکفته می‌شود و نشان دهنده‌ی تحول در ذات موجودات است. لوتوس در فرهنگ مصری نماد تولدی دوباره است و در ایران نماد صلح و شادی می‌باشد.

در حالتی دیگر از آینه کردن تابلوی مونالیزا به شکلی می‌رسیم با چشمانی که در مرکز تقارن ظاهر شده است و نماد رب النوع «هوروس Horus» می‌باشد، که نمادی مصری است و سری به شکل شاهین دارد و چشمان او نماد خورشید و ماه می‌باشد.

شکل پرنده مانند سیاهی که در مرکز تابلو ظاهر شده نماد ققنوس است. ققنوس نماد عمر جاوید و حیات دوباره می‌باشد و اشاره به زندگی دوباره مسیح دارد.
 

آخرین و مرموزترین شام داوینچی

 

The Last Supper. c.1495-1498.

شام آخر یکی از بحث برانگیزترین دیوارنگاره‌های لئوناردو داوینچی است.
این اثر هنری نشانگر صحنه‌هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده‌است. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح می‌گوید که یکی از ۱۲ حواری اش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و بازارش ترین نقاشی‌های جهان است، که بر خلاف بسیاری از نقاشی‌هایی از این دست قابل مالکیت شخصی نیست چرا که به آسانی نمی‌توان آنرا جابجا کرد.این نقاشی سراسر یک دیوار تالار مستطیل شکلی را می‌پوشاند که سالن غذاخوری صومعه سانتا ماریا دله گراتسیه در شهر میلان بوده است.شاید شما هم درباره وضعیت مرموز فردی که در کنار مسیح نشسته است چیزهایی شنیده باشید. بعضی‌ها می‌گویند او از حواریون نیست بلکه زنی است به نام«مریم مگدالنا» یا «مریم مجدلیه» که روایات او در داستان‌های مسیحی و غیر مسیحی بسیار متغیر است اما نقطه مشترک همه آنها این است که به دست مسیح به راه راست هدایت شد.

از طرف دیگر مریم مگدالنا و مادر مسیح یعنی مریم عذرا در کارهای مسیح به نظر می‌رسد که دارای شباهت‌های خاصی هستند و نیز هیچ گاه به صراحت نمی‌توان ادعا کرد که داونیچی از شخصیتی به نام مریم مگدالنا استفاده کرده است. به نظر می‌رسد این شباهت‌ها ما را به سمت موضوع خاص و آن هم «زن» بودن و به طور جزئی «مادر» و یا «الهه» بودن این شخصیت هدایت می‌کند.

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو شام آخر دچار مشکل بزرگی شد.

می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی اش را پیدا کند.

روزی دریک مراسم, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان یافت.جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هایی برداشت. سه سال گذشت.تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود…کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.نقاش پس از روزها جست و جو, جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند, چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت.

گدا را که درست نمی‌فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی ‌از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده ام!
داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟
گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم, زندگی پراز رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!
می‌توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.

یکی از آخرین تابلوهای داوینچی، تابلوی لدا و قو است. (Leda and the Swan by Leonardo. c.1505-1510)
جالب ترین بخش سری تابلوهای داوینچی شاید همین جا باشد. اگر به توضیح «لدا و قو» توجه کنید متوجه می‌شوید. هنگامی‌که در اساطیر یونان «زئوس» خدای خدایان اسیر زیبایی لدا می‌شود در هیبت یک قو به زمین فرود می‌آید و با او عشق بازی می‌کند. «لدا» دختر پادشاه اسپارت است.
«لدا» زن بسیار زیبایی بود و زئوس هرچه تلاش برای بدست آوردن عشق او کرد موفق نشد. زیوس خود را به شکل یک قو در آورد و این قو آنقدر زیبا بود که لدا عاشق او شد و حاصل آن، «کاستور»، «پولکس»، «هئن» (بانوی زیبای تروا) و «کلایتم نسترا» می‌باشد.

داستان دیگر این است که این قو پسر نپتون است که توسط آشیل خفه شد و نپتون برای جاودانه نگه داشتنش او را به صورت یک قو در آورد و در آسمان جا داد.
حتما شما هم متوجه شباهت داستان لدا و مریم عذرا و همچنین مریم مگدالنا شده اید. شباهت بین صورت چهره با تابلوهای قبلی را هم در نظر بگیرید.
می‌توان با نمادها و تصاویر و رازها انسان‌ها را گیج و شگفت زده کرد. می‌توان تفسیرها و تحلیل‌های مختلف از هر موضوعی داشت. می‌شود ناخودآگاه به سمت حقیقت یا جهل رفت. اما همیشه باید بدانیم که تمام سرگیجه‌های فلسفی و رازهای نهفته چیزی جز علم نیست. ساحره و جادوگری که با ترفندهای خود و پیش گویی‌های خود ما را شگفت زده می‌کند مسلما چیزی از ماورا نمی‌داند و فرستاده الهی نیست بلکه فردی دانشمندتر نسبت به زمان خود است و یا شاید علم را از جایی، مثلا کتابی، یافته و برای فریب مردمان به کار می‌گیرد. علمی‌که شاید خود هم آن را درک نکند به همین سبب در دخمه تاریک خود پنهان می‌ماند.

+نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:اسرار داوینچی,ساعت9:2توسط shaghayegh ayatollahi | |

دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنین گفته بود


« اگر روزی قادر به دیدن باشم
حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم
عروس  تو خواهم شد »

***
و چنین شد که آمد آن روزی
که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به دیدنش آمد
و یاد آورد وعده دیرینش شد :
« بیا و با من عروسی کن
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزید
و به زمزمه با خود گفت :
« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »
دلداده اش هم نابینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسری با او نیست

***
دلداده رو به دیگر سو کرد
که دختر اشکهایش را نبیند
و در حالی که از او دور می شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی »

 


+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:رنگ عشق,ساعت20:14توسط shaghayegh ayatollahi | |

همه‌ي دانشمندان مي‌ميرند و به بهشت مي‌روند. آنها  تصميم مي‌گيرند كه قايم‌باشك بازي كنند. از بخت بد اينشتين كسي است كه بايد چشم بگذارد. او بايد تا ۱۰۰بشمرد و سپس شروع به گشتن كند. همه شروع به قايم شدن مي‌كنند به جز نيوتن . نيوتن فقط يك مربع ۱متري روي زمين مي‌كشد و داخل آن روبروي اينشتين مي‌ايستد. اينشتين مي‌شمرد: ۱...۲..۹۸..۹۹..۱۰۰ ، او چشمانش را باز مي‌كند و مي‌بيند كه نيوتن روبروي او ايستاده است. اينشتين مي‌گويد : " سوك‌سوك نيوتن!!" نيوتن انكار مي‌كند و مي‌گويد نيوتن سوك‌سوك نشده است. او ادعا مي‌كند كه نيوتن نيست . تمام دانشمندان بيرون مي‌آيند تا ببينند چگونه او ثابت مي‌كند كه نيوتن نيست. نيوتن مي‌گويد: "من در يك مربع يه مساحت ۱متر مربع ايستاده‌ام... اين باعث مي‌شود كه من بشوم نيوتن بر متر مربع... چون يك نيوتن بر متر مربع معادل يك پاسكال است،   من پاسكال هستم، پس"سوك‌سوك پاسكال!!!".

 

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:دانشمندان,ساعت20:13توسط shaghayegh ayatollahi | |

پدری که از کنار اتاق پسرش رد می شد با تعجب متوجه شد که بر خلاف هميشه رختخواب بسيار مرتب است  و اتاق مرتب است . همه چيز جمع شده. سپس متوجه شد که پاکت نامه ای طوری روی بالش گذاشته شده که توجه را جلب کند . روی پاکت نوشته شده بود «به پدرم» . با بیقراری شومی پاکت را باز کرد و در حاليکه دستانش می لرزيد خواند:  

پدر گرامی؛

با شوربختی فراوان اين نامه را به شما می نويسم. من با دوست دختر جدیدم گريخته ام، برای اينکه میخواستم با صحنه ای که شما و مادر بوجود می آورديد مواجه نشوم. من اشتياق و احساسات قريبی نسبت به استِیسی پيدا کرده بودم، او بسيار نازنين است، اما ميدانستم که شما او را نخواهيد پذيرفت، برای اينکه او گوشواره ها و زنگوله های متعددی به همه جای تنش و خالکوبی های زيادی روی بدنش دارد، او لباس های تنگ چسبان مخصوص موتور سوار ها را می پوشد، و همچنين چندين سالی هم از من بزرگتر است. اما فقط احساسات و اشتياق من نيست، پدر، او حامله هم هست. استِیسی گفت ما بسيار خوشبخت خواهيم شد. او تريلری در کنار جنگل دارد و حتی هيزم کافی برای گرم کردن در زمستان هم فراهم آورده است. ما آرزوهائی را باهم شريک شده ايم و يکی از آنها داشتن بچه های زياد است. استِیسی چشمان مرا به حقايق زيادی باز کرد که ماری جوانا هرگز نکرده بود، در واقع اين ماده کسی را صدمه نمی زند. ما خودمان به کشت آن اقدام خواهيم کرد، و آنرا با ديگران که در گرد ما خواهند بود هم معامله خواهيم کرد می توانيم از آنها کوکائين و اکستاسی بگيريم. در ضمن دعا خواهيم کرد که علم بدانجا برسد که چاره ای برای ايدز پيدا کند تا شايد استِيسی حالش بهتر شود، مطمئنا او لايق اين است که از اين بيماری نجات پيدا کند. نگران نباش پدر من 15 سالم است و ميدانم چطور از خودم مراقبت کنم. روزی خواهد رسيد که بتوانم به خانه برگردم و آنگاه شما نوه های خود را ملاقات خواهيد کرد.  

با عشق

پسر شما

جان  

توضيح:

پدر جان هيچ کدام از اين ها که در بالا نوشتم حقيقت ندارد من منزل تامی هستم. ميخواستم فقط ياد آوری کنم که خيلی چيز های وخيم تر و بدتر از يک کارنامه مدرسه هم وجود دارد که روی ميز تحرير من است. شما را دوست دارم!! وقتی اوضاع مناسب بود و من در امان بودم تلفن کنيد برگردم.

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:نامه,ساعت20:11توسط shaghayegh ayatollahi | |

1- به طور ميانگين مردم از عنکبوت بيشتر مي ترسند تا از مرگ.
2- حلزون مي تواند سه سال بخوابد.
3- اگر جمعيت چين در يک صف مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچ وقت تمام نخواهد شد.
4- خطوط هوايي آمريکا با کم کردن فقط يک زيتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40 هزار دلار صرفه جويي کند.
5- ملت آمريکا بطور ميانگين روزانه 73 هزار مترمربع پيتزا مي خورند.
6- چشم هاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است.
7- پروانه ها با پاهايشان مي چشند.
8- گربه ها مي توانند بيش از يکصد صدا با حنجره خود توليد کنند. در حاليکه سگ ها کمتر از ده صدا.
9- تعداد چيني هايي که انگليسي بلدند; از تعداد آمريکايي هايي که انگليسي بلدند! بيشتر است.
10- فيل ها تنها حيواناتي هستند که نمي توانند بپرند.
11- هربار که يک تمبر را زبان مي زنيد، 1/10 کالري انرژي مصرف مي کنيد.
12- تمام خرس هاي قطبي، چپ دست هستند.
13- اگر يک ماهي قرمز را در يک اتاق تاريک قرار دهيد، کم کم رنگش سفيد مي شود.
14- اگر بصورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم کردن يک فنجان قهوه را توليد کرده ايد.
15- کوتاهترين جنگ در تاريخ 1896 بين نازي ها و انگلستان رخ داد که 38 دقيقه طول کشيد.
16- هر تکه کاغذ را نمي توان بيش از 9 بار تا کرد.
17- چشم هاي ما از بدو تولد همين اندازه بوده اند، اما رشد دماغ و گوش ما هيچ وقت نمي تواند متوقف شود.
18- در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از ميلاد ساخته شده است. به اندازه اي سنگ بکار رفته که مي توان با آن ديواري آجري به ارتفاع 50 سانتي متر دور دنيا ساخت.

 19-.am I کوتاهترين جمله کامل در زبان انگليسي است.
20- اگر تمام رگ هاي خوني را دريک خط بگذاريم، تقريبا 97  هزار کيلومتر مي شود.

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب: 20 نکته عجيب ولي واقعي در دنيا ,ساعت20:9توسط shaghayegh ayatollahi | |


بهترین داستان‌های ترسناک یا داستان‌های ارواح جهان مابین سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰ نوشته شده. در همین سال‌ها بوده که داستان کوتاه هم به اوج خودش رسیده و ژانر ادبی شده و غول‌های داستان کوتاه جهان سر و کله‌اشان پیدا شده. مثلا ارنست همینگوی بهترین مجموعه داستان کوتاه‌هایش با عنوان «در زمان ما» را سال ۱۹۲۵ منتشر کرد، داستان‌هایی که نمونه‌هایی از شاهکارهای داستان کوتاه جهان‌ هستند. ابتدا نویسندگان این ژانر ادبی به نوشتن رمان با موضوع ارواح علاقه‌مند بودند، اما «پیتر واشنگتن» منتقد گاردین معتقد است که داستان ارواح در نهایت در قالب داستان کوتاه بوده که به کمال رسیده. به همین خاطر لیستی از ده داستان کوتاه برتر ارواح جهان برای گاردین تهیه کرده است. خیلی‌ها داستان‌های ترسناک یا ارواح را جدی نمی‌گیرند و فکر می‌کنند که این داستان‌ها فقط ترس و وحشت القا می‌کند و فایده دیگری ندارند اما «واشنگتن» معتقد است که داستان‌ ارواح ویژگی‌های دیگری هم دارد و خیلی از بهترین داستان‌های ادبی دنیا چه از جهت سبک و روایت و چه از جهت گیرایی، داستان‌های پلیسی، ترسناک و حتی داستان‌های ارواح هستند. خود من به شخصه هر وقت شدید افسرده می‌شوم، می‌روم سراغ داستان ارواح و برای من یکی که معجزه می‌کنند.


ادامه مطلب...

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:ده داستان ارواح برتر جهان از نگاه گاردین,ساعت19:57توسط shaghayegh ayatollahi | |

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .

گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم  ؟

پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند :  او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .

پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟

ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی اپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟

محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .

سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف …..

با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی  و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.

سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟

 

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:داستانی از ناپلئون,ساعت19:41توسط shaghayegh ayatollahi | |


الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات

ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها

ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها

ج: جسارت برای ادامه زیستن

چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه

ح: حق شناسی برای تزكیه نفس

خ: خودداری برای تمرین استقامت

د: دور اندیشی برای تحول تاریخ‌

ذ: ذكر گویی برای اخلاص عمل

ر: رضایت مندی برای احساس شعف

ز: زیركی برای مغتنم شمردن دم ها

ژ: ژرف بینی برای شكافتن عمق درد ها

س: سخاوت برای گشایش كار ها

ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

ص: صداقت برای بقای دوستی

ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

ط: طاقت برای تحمل شكست

ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف

ع: عطوفت برای غنچه نشكفته باورها

غ: غیرت برای بقای انسانیت

ف: فداكاری برای قلب های درد مند

ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

ك: كرامت برای نگاهی از سر عشق

گ: گذشت برای پالایش احساس

ل: لیاقت برای تحقق امید ها

م: محبت برای نگاه معصوم یك كودك

ن: نكته بینی برای دیدن نادیده ها

و: واقع گرایی برای دستیابی به كنه هستی

ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها

ی: یك رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:زندگی به ترتیب حروف الفبا ,ساعت19:35توسط shaghayegh ayatollahi | |

 

خواجه نصیر الدین ' دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است :

  در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟

 من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .

 خواجه نصیر الدین فرمود :

ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا شبانگاه, راه بر او شناسانده شده است  

 اما چه سّری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.

 

  من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام . از 'غوتمه ( بودا ) 'در خاورزمین تا 'مانی ایرانی' در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند.

 

  آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود را بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد

 

  اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟

 در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان ' امّا ' و ' اگر ' دارد .

در اسلام تو را می گویند :

 

دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست  

 

غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست  

 

قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .

تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .

 

  و این ' امّاها ' مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمان به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان مي شمرد.

 

+نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:سرنوشت مذهب,ساعت19:34توسط shaghayegh ayatollahi | |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد